مرغ دل از فراق تو به فریاد رسیده
پیش کوی تو خونین دل و برباد رسیده
میله های قفس با پر پرواز بریده
در هوای تو با درد و غم زیاد رسیده
هیچ از دامنت پس نکند دست طلب را
از پی داد خود نزد تو بیداد رسیده
گرچه دورش کنی از در خود مرغ دلم را
پر پران باز آید دل ناشاد رسیده
با خیال تو از دام بقا رسته و خسته
در کمند تو بنشسته و آزاد رسیده
ناتوانم که شکوه ی ترا ناله کنم سر
فصل نالیدن و شکوه و ایراد رسیده
م.ع.بدر